مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
پـنهان کنم چگـونه هـویـدایی تو را یا بین سیـنه شـرح دل آرایـی تو را ظرف مرا شکستی و حالا نشستهام تا رو کـنم حـکـایـت لـیـلایـی تو را نفسی لک الوقاء... به عالم نمیدهم بـنـده شدن به درگـه مـولایی تو را خـیلی دعـا برای دلـم کـردهای ولی خـیلی شکستهام دل زهـرایی تو را در غـفلت زمانه فـرامـوش کـردهام درد غـریـبی و غـم تـنـهـایی تو را باید چه کرد این همه رسوایی مرا؟ باید چه کـرد این هـمه آقایی تو را؟ دل مُـردهام ولـی به حـسیـنـیه آمـدم تا جست و جو کنم دم عیسایی تو را با گریه گفت زینب کـبری، برادرم سنگی شکسته روی تماشایی تو را دیروز آیه خواندی و با خیزران یزید برهم زده بـلاغت و شیـوایی تو را |